برداشت ما مسلمانان از تمدن چیست؟
به گزارش علم عدل درس های كلاس فرهنگ و تمدن اسلامی
۱. برای تمدن تعاریف زیادی شده و در باره تفاوتش با فرهنگ هم مطالب فراوانی گفته شده است. در این تعاریف، اصولاروی «ترقی و پیشرفت» در زندگی مادی تاكید دارند و البته، همه، در غرب و شرق، در سطوح مختلف، از معنویت و اخلاق هم بعنوان بخشی از تمدن سخن می گویند، و ا ما مهم این است كه اساس تمدن در این تعاریف، ترقی مادی است كه اگر باشد تمدن هست، و الا تمدنی در كار نیست. در حالیكه در بخش اخلاق و معنویت، بگونه ای است كه اگر اینها باشد، اما ترقی مادی نباشد، ظاهرا كسی نمی گوید تمدن هست.
تمدن چنان است كه یك ساختمان شیك و راحت و مرفهی باشد كه در آن اخلاق و معنویت هم باشد، اما اگر این بنا نباشد، به نظر می آید از نظر تعاریفی كه برای تمدن می شود، حتی با وجود اخلاق ومعنویت، تمدنی در كار نخواهد بود. فرض كنید یك صوفی، در قبرستان زندگی كند و آب و نانی هم كساین صدقه سر فرزندانشان برای او بیاورند، آیا این را تمدن می گویند؟ ظاهرا این طور نیست. پس ركن آن یا به عبارتی ماده تمدن، همین ترقی و پیشرفت است و معنویت در صورت آن نقش دارد. ۲. طبیعی است كه ما مسلمانان هم وقتی از تمدن صحبت می نماییم، علی القاعده مطابق همین تعریف و نگاهی كه در غرب هست، تمدن را پیشرفت می دانیم. این پیشرفت همانی است كه دنیای جدید را از قدیم جدا كرده و در غرب هم تولید شده است. پیدایش نیروی بخار، و سپس برآمدن نیروی الكتریسته و سپس قدرت اتم، با تمامی لوازم دیگر آن، و در نتیجه ساختن كشتی های بزرگ، هواپیماها، سفینه های فضایی، گسترش شهرها، راهها، پلها، و پدید آمدن تكنیك های مختلف و پزشكی گسترده و خیلی از مسائل فنی و رفاهی كه همه مردم از آنها در «سرعت» و «دقت» و «راحتی» از آنها استفاده می نمایند. معمولا وقتی مسلمانان هم در باره تمدن صحبت می كنند، از این دایره خارج نمی شوند، اما چنان كه گفته شد، بخش دیگری بعنوان معنویت هست كه همه آنرا لازم می دانند، هرچند در تعریف آن و تبیین دقیق آن نگاه ها متفاوت و بیانها و به خصوص مصادیق و محتوای تعریف شده آنها، وضع یكسان نیست. ۳. اولین باری كه بحث تمدن به مثابه یك علم، یا یك گرایش علمی در رشته تاریخ به میان آمد و به خصوص وقتی كه مصادیق آن از قبیل دانشگاههای پلی تكنیك و صنعتی و خود كارخانجات و مظاهر آنها وارد كشورهای اسلامی شد، خیلی از مسلمانان از نزدیك شدن به آن و پذیرش آن، مشكل داشتند. یك مشكل ترس تسلط كفار بود، چون به هر حال، این تمدن و مظاهر آنرا خود آنها و مستشاران آنها می توانستند اداره كنند. یك مشكل دیگر، از نظر طرز تلقی نسبت به زندگی رفاهی هم بود. از جانب دیگر، تصوراتی در بین مسلمانان وجود داشت كه این نوع توسعه، قدری رفاه گرایی است و خیلی هم خوب نیست كه به آن روی خوش نشان دهیم. نگرانی های دیگری هم بود.
همچون این كه در این ورود تمدن، مسلمانان تحقیر هم می شدند كه چیزی از خودشان ندارند. شاید علل دیگری هم برای دور ماندن از تمدن غربی یا فاصله گرفتن با آن بود. این البته شروع نضج گیری فكر تمدنی یا همان «دانش تمدن شناسی» در بین مسلمانان امری متـأخر بود و این هم البته امری طبیعی هم بود. یك نگرانی عمده این بود كه این تمدن جدید، كه همراهش دین و اخلاق خاص خودش را دارد، با اسلام چگونه كنار خواهد آمد. نوعا در مراحل اولیه تصور بر این بود كه سازگاری آن تمدن غربی با اسلام دشوار است. این مسأله مهمی بود. در اینباره تفسیرهای بسیار مختلفی می شد، و آنها كه رویكرد موافق با تمدن و همزمان اسلام داشتند، در ایجاد نگاه های تركیبی كه همزمان انتقاد از غرب، و نشان دادن راههای تركیب اسلام و تمدن بود، تلاش می كردند. مطالب زیادی نوشته شد كه یا مسلمانان را راضی كند یا غربی ها و غرب زدگان را. ۴. مقالات و نوشته های فراوانی در باره تمدن و رابطه آن با اسلام هست. بخشی تاریخی است، یعنی بررسی تمدن اسلامی در گذشته كه از لحاظ مفهومی ناشی از نوعی سرایت دادن مفهوم تمدن از معنای غربی آن به سمت گذشته و دنیای قدیم است. البته این كار را خود غربی ها هم كردند و كتابهایی كه در باره تمدن های گذشه نوشته اند، در همین زمینه است. بحث در آنها از شرح امكانات صنعتی و تكنولوژیك بشر قدیم در همه ابعاد؛ همین طور نظامات اداری و سیاسی و هم سازمان های دینی و اندیشه های حاكم بر آنها بوده است. مسلمانان هم به تبع غربی ها، در باره گذشته تمدنی خود آثاری نوشته اند كه اغلب تا قبل از شروع تحقیقات نوین و فراگیری روش های تازه در پژوهش تاریخ، كار جدی نبود. ۵. بخش دیگری از بحث های تمدنی، در باره تحقق تمدن در وضع فعلی ما بود و هست. اینجا ما بحث مفهومی و مصداقی داریم. تمدن چیست و مصداقش كدام است. نسبتش با دین و سنت هایمان چیست. در واقع، و در ابتدا، آنچه در اینجا مراد است، اصل تمدن و سپس تفسیر تمدن از منظر دینی است كه مسأله مهمی بوده است، این كه آیا طرحی كه ما خواهیم داد، طرحی متفاوت با چیزی است كه در غرب هست؟ كجایش متفاوت است؟ صنعت و تكنولوژی غرب با شرق اسلامی، با هم فرق دارد؟ بالاتر، علوم پایه آنها هم متفاوت است؟ از آنها كه بگذریم، در امر قانون و نظامات حقوقی و اداری و حكومتی هم متفاوت است؟ آیا این تفاوت ها، در ماهیت تمدن و تعریف آن و امكاان دست یابی به آن، متفاوت است یا خیر؟ صدها سوال در اینجا بود؛ از نقطه آغاز كه اصلا این تمدن و رفاه خوب است یا خیر، تا این كه چگونه می شود به آن دست یافت و چه نوعی از آنرا داشت، همه سوال بود. هم این كه اشكالات آنچه در غرب است چیست؟ ما چه دشواری در رسیدن به آن داریم؟ آیا اصلا می توانیم به «تمدن» برسیم یا نمی توانیم؟ افكار موجود در ما، مانع از آمدن تمدن است یا موافق با آن، و چه باید كرد؟ و دهها و صدها سوال دیگر. ۶. ما در باره تمدن غرب و نسبت خودمان با تمدن و تمدن غرب كه عجالتا صورت اول و آخر تمدن در دنیای فعلی است [تا بعدها چه پیش آید] چه اندیشه هایی داشته ایم؟ فكر می كنم در اینباره، تحت عنوان تمدن یا تجدد یا هر عنوان دیگری، خیلی نوشته ایم، اما نتوانستیم به نتیجه روشنی برسیم. رسیدن به دروازه های تمدن، دغدغه بیشتر رجال كشور ما بوده و هست. حتما همین احساس در دیگر كشورهای اسلامی كه ما هم حلقه ای در بین آنها هستیم، بوده است.
در واقع، نه تنها تمدنی برای ما محقق نشده، بلكه از نظر اندیشه هم سامان روشنی نداریم و به صورت مداوم حرفهایمان را عوض كرده ایم. البته، در مقابل سوالات اصلی، حدودا یك سری جوابهای آماده داریم كه در عمل بی خاصیت است، و تنها خاصیت آنها، رها كردن بعضی از دغدغه ها از ذهن ماست. جوابهای كلی كه عملا و حدودا هیچ فایده ای ندارد، اما اندكی ذهن ما را آرام می كند. این پرسشها در باره مسائل مختلف است. برای مثال می پرسیم: چرا عقب افتاده ایم؟ جواب این است كه ما سوابق درخشانی داریم و دیگران سبب عقب ماندگی ما شده اند، یا می گوییم: رواج بعضی از خرافات ما را گرفتار عقب ماندگی كرده است. سوال این است كه تمدن غربی چیست؟ پاسخ این است: آنها گرفتار مشكلات اخلاقی هستند، تمدن آنها مادی است، و اما ما در صدد عرضه یك تمدن بی عیب و نقص هستیم. از این سوال و جوابها زیاد است. ۷. یك مشكل مهم خلط تمدن و تجدد است. در تعاریفی كه ما برای تمدن دیده ایم، و آنچه در عمل تجربه كرده ایم، تمدن و تجدد، لب به لب پیش آمده اند. این تجدد، مشكلش این است كه گویا جنبه صوری تمدن غربی است و درگیریش با آداب و رسوم سنتی ما، بیشتر از خود تمدن است و معمولا فكر می شود كه شاید بتوان از تمدن غربی جدایش كرد. هرچه تمدن از یك وزانتی برخوردار است، تجدد، لوس بازی و بازیگری است. این در ادبیات عادی ماست. مثلا وقتی جلال، غرب زدگی را می نویسد، نوك تیز حمله به تجدد است، اما پاسخی در باره تمدن یا نیست، یا اساسا مفروض این است كه تمدن امر مقبولی است. شادمان از تسخیر تمدن فرنگی نوشت اما جلال از غرب زدگی. با این وجود، بروز و ظهور این تمدن، در همین تجدد شده و همین سنت گرایان شرق را به وحشت انداخته است. در اینباره حتی ما با هندی ها و چینی ها و ژاپنی ها هم امكان دارد همداستان باشیم و همه از صورتك غرب، متنفر باشیم. مدام می گوییم باید اینها را از اصل پیشرفت و ترقی بشر تفكیك كرد، اما انگار نمی گردد كه نمی گردد. درست همینجاست كه زمینگیر می شویم و راه را گم می نماییم. ۸. چنان كه گذشت، ما مسلمانان در باره تمدن مطالب زیادی نوشته ایم كه مشتمل بر همین قبیل سوال و جوابها و تفسیرها و تبیین های تكراری در باره تمدن خوب است، اما در عمل نتوانسته ایم قدمی به جلو برداریم. سیاسی كاریهای روز را كنار بگذاریم، یعنی آنچه كه به كمك بودجه، مطالبی را در باره تمدن و قریب الوقوع بودن آن عرضه می كند، در می یابیم كه در عرصه تفكر چه مطالب تكراری گفته و نوشته ایم.
در اینجا نوشته ای با عنوان «اسلام و تمدن» از یك نویسنده مذهبی دزفولی كه در سال ۱۳۲۳ در نشریه آیین اسلام انتشار یافته مرور می نماییم. در واقع، ادعاهای او را كه بارها و بارها در متون بعدی هم در باره تمدن اسلامی آمده بند بند می آوریم: [مطالب زیر عبارات اوست، مگر آنچه در كروشه آمده است]:
الف: آیا تمدن غیر این است كه انسان كاملا به وظایف انسانیت و آدمیت و حفظ حقوق جامعه بشری عمل نموده از توحش و بربریت خویش را پاك دارد، و از رذائل اخلاقی و سوالب انسانیت و نقائص بشری آئینه جمال حقایق و فضائل را پوشیده ندارد؟ [تعریف تمدن]
ب: ما از این واژه پر معنا، فقط و فقط اكتفا به تظاهرات و تكلفات و شاخ و برگ آن نموده، از حقیقت و اصول آن چشم پوشی كرده ایم، و در فكر و اندیشه آن نیستیم كه حقیقتا تمدن را بدست آوریم. [تجدد آمده اما تمدن خیر. مثل این كه دیگران باید می آوردند].
ج: كوته نظرانی و تیره روانانی [هستند] كه عقیده و كمالشان این است كه ملت اسلام كه به دستور قرآن رفتار و به نوامیس آن معتقدند، دور از تمدن بلكه اصولا اسلام مخالف تمدن توده و ترقی بشر است. این سخن بسیار دور از منطق صواب و برخلاف حس و مشاهدات و مقررات اسلامی است. [اسلام مخالف تمدن نیست].
د: مدنیت حقیقی و تمدن به تمام معنی، در این پروگرام اسلامی و ما به كلی از آن بی اطلاع و غافلیم. [تمدن واقعی در اینجاست].
هـ: مردمانی هوسران و شهوت پرست كه جز ماده پرستی هدف دیگر ندارند، دم از این سخنان می زنند، و خویش را طرفدار تمدن تصورمی كنند. چه قدر كوردل و تیره روان و بی دانش و انصاف كشند و برخلاف وجدان سخن می رانند كه دین اسلام اصولا مخالف تمدن است. [اسلام را مخالف تمدن دانستن، خطاست].
و: دین مقدس اسلام پایگاه تمدن و اساس و سازمان آن روی نقطه مركزی صحیح استوار و برگزار شده و پیروان خویش را همواره به متانت، حریت، شهامت، مردانگی، آزادی فكر و عقیده، اخلاق نیك، احسان به همنوع، و مكرر امر به تحصیل علم و دانش و هنر كه اساس و محور تمدن امروزیست، امروز تشویق می كند. [دعوت به علم در اسلام، نشان طرفداری از تمدن است].
ز: اگر بخواهیم اثبات تمدن اسلامی و انحصار آن در اسلام نماییم سخن بدرازا خواهد كشید... یكی از مزایای اسلام... این است كه تعالیم اسلامی و حقایق عالیه قرآن روی یك پایه و منطقی صحبت می كند كه بشر هرچه در تمدن علمی و صنعتی و پیشرفت در ادراك معلومات و حقایق علمی كند، به مقتضای هر عصری نمی تواند از تعالیم اسلامی خارج و كاملا حقایق اسلام با معلومات آن دوره و عصر توافق دارد، بلكه آنرا تأیید می نماید، و می توان رموزی و اسراری كه به بازوی افكار و توانای دانشمندان آن دوره مكشوف شده، از حقایق اسلام استفاده نمود. [انحصار تمدن در اسلام، و عصری بودن دین در حوزه علم و پیشرفت].
ح: قانونگزار مقدس اسلام، از روز نخست الی الابد، بر بشر هر دوره ای، قرنا بعد قرن، مشرف بوده و بر حسب ترقی علمی آن دوره سخن رانده، و مجالی برای تابش حقایق خود در افق عقول و افكار آنها باز نموده، و در هر زمانی جلوه مخصوصی به خود می گیرد. [اسلام و مقتضیات عصر].
ط: تمدن حقیقی و صحیح همانا تمدن اسلام و قرآن است كه اساس آن بر روی عدالت و تساوی حقوق و برادری و برابری و خوش گمانی و حمل بر صحت و بهره برداری عموم از حقوق اجتماعی و بشری و تشریك در مساعی و پایه آن بر رافت و مهربانی و راستگویی و درست كرداری و گفتار نیك و... تن شویی وپاكیزگی است. این است تمدن. [تنها تمدن صحیح، تمدن اسلام و قرآن است].
ی: تمدن صحیح ملازم با تدین است، تمدن، تمدن پیمبران و پیش آهنگان عالم حقیقت و انسانیت است. تمام انبیاء و فرستادگان خدا برای تكمیل تمدن بشری كه عبارت از تكمیل قوای روحی و معنویات و تهذیب اخلاق و اصلاح جامعه فاسده و توده وحشیه و حفظ استقال كشور انسانی است و جلوگیری و سركوبی از طغیان و سركشی نیروی حیوانیت بر نفوس، آمده اند. [سازگاری دین و تمدن]
س: ما نمی گوییم كمال بد است، و بدست آوردن علوم امروزی و هنرهای مادی منافات با ترقیات معنوی بشر دارد، بلكه سبب مزید آن است، ولی چون بشر بالطبع یاغی و سركش و خودخواه و خودسر است، و پای بند به علائق و شهوت خواهی و هوس رانی است، بنابراین كم كم انسان از دایره و حدود خود تجاوز و تعدی می نماید و البته این وجه است كه اولیا و عرفا و اهل حقیقت از فرورفتگی و انهماك و غوطه وری در مادیات خودداری و بلكه روی گردان و كناره گیری می نمایند، و با این وجود شارع و قانون گزار محترم اسلام از هر دو جنبه رعایت كامل فرموده كه یعنی هم جنبه مادی را تقویت داده كه می فرماید: لا رهبانیة فی الاسلام، و قرآن مجید هم می ماید لاتنس نصیبك من الدنیا. [تمدن غرب، تمدنی مادی و دور از معنویت و مبتنی بر شهوات و هوس رانی است]. این متن، نمونه ای از دیدگاه هایی است كه درباره تمدن، در بین نویسندگان متدین ایرانی بوده است. وقتی در آنها تأمل نماییم، نوعی پریشانی در رسیدن به یك منطق یك دست دیده می شود، ضمن آن كه پاسخ هایی است كه كما بیش بعضی از دغدغه ها را از بین می برد. نویسنده این سفارش ها، نه دلش می آید تمدن موجود را تأیید كند، و نه دوست دارد متهم شود كه با داشتن این عقاید، مخالف تمدن است.
البته آنچه بیشتر گفته شده و در عمل هم تلاش شده به آن توجه گردد، همراهی باتمدن و پیشرفت بوده، گرچه برخی متدینان بوده و هستند كه هنوزهم مثل آن اولیا و عرفا، زندگی در قبرستان چله نشینی را بهتر از انهماك و غوطه خوردن در مادیات و شهوات غربی می دانند.
* استاد دانشگاه تهران
* انتشار یافته در كانال تلگرام نویسنده ۱۵ مهر ۱۳۹۸
منبع: علم عدل
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب