روایت شمس تبریزی از عاشقی كه معشوقش را ندید و هنگامی رسید كه او فوت كرده بود

روایت شمس تبریزی از عاشقی كه معشوقش را ندید و هنگامی رسید كه او فوت كرده بود علم عدل: جناب شمس تبریزی در كتاب «مقالات شمس»، روایت زیبایی از حالات روحی «اویس قرنی» نقل كرده است.



اویس قرنی، زمان پیامبر(ص) ساكن یمن بود. مسلمانان شد اما به سبب وضعیت بیماری مادرش، هیچ وقت نتوانست پیامبر را از نزدیك ببیند. در احوال او نوشته اند كه چنان عاشق پیامبر بود كه برای دیدارش می گریست. پیامبر(ع) درباره مقام عرفانی اویس، به یارانش نكاتی فرموده بود.
بعد از فوت مادرش، زمانی به مدینه رسید كه پیامبر(ص) رحلت كرده بود. او بعدها با دیدن علی ابن ابی طالب(ع)، مرید و عاشق علی(ع) شد و در سپاه علی(ع) در مقابل معاویه در جنگ صفین به شهادت رسید.
جناب شمس تبریزی، مقام عرفانی و شناختی اویس قرنی را به زیبایی روایت كرده است. گزیده خبرآنلاین از صفحه 276 كتاب مقالات شمس تبریزی را به تصحیح استاد محمدعلی موحد، در زیر می خوانید:
اویس قرنی، به خدمت مصطفی نرسید، در حیات پیغمبر، به صورت آب و گل؛
بااینكه هیچ خالی نبود، حجاب ها برخاسته بود و عذر او، خدمت مادرش بود. آن هم به اشارت حق.
رسول(علیه السلام)، عُمَر و بعضی یاران را از حال او خبر كرده بود كه چون پس از من بیاید، علامت او چنین باشد.
سلام من به او برسانید، ولی با او سخنِ زیادتی مگویید.
آن روز كه { اویس} بیامد، پس از وفات پیغمبر ما (علیه السلام) – بود- كه مادر او متوفی شده بود.
آن بزرگان صحابه، حاضر نبودند. چون بر سرخاك مصطفی، زیارت كرد، صحابه او را پرسش كردند بسیار.
احوال خود بگفت و عذر خود بنمود.
اصحاب به او گفتند كه مادر و پدر چه باشد كه كسی خدمت رسول خدا تقصیر كند؟ كه ما و یاران، كشتن خویشاوندان را جهت محبت مصطفی چنان سهل می داشتیم كه كشتن مگسان و شپشان.... اصحاب او را مُجرم بدر می آوردند...
اویس قرنی به ایشان اظهار داشت: حالا نشان مصطفی چه بود؟
بعضی گفتند: بالا چنین بود و صورت چنان بود و رنگ چنین بود.
اظهار داشت: از این نمی پرسم!
می پرسم نشان مصطفی چه بود؟
بعضی گفتند: تواضع چنین بود، سخاوت چنان بود، طاعت روز و شب چنین بود، قُم اللیل الا قلیلا.
اظهار داشت: از این نمی پرسم!
بعضی گفتند: علم چنین بود، معجزه چنان بود و...
اظهار داشت: از این هم نمی پرسم!.....
اگر بزرگان صحابه، حاضر بودندی، او خود هرگز، این سوال نكردی، برای اینكه در ایشان، او دیدی، «ولیس الخبرُ كالمعاینه»
رویم چو زرِ زمانه می بین و مپرس
وین اشك چو ناردانه می بین و مپرس
احوال درون خانه از من مَطلب
خون بر در آستانه می بین و مپرس

چون ایشان عاجز شدند، گفتند كه ما جز این نشان ها نمی دانیم. گفتند: حالا تو بگو.
اویس، دهان باز كرد تا بگوید، هفده كس در رو افتادند و بی هوش شدند ناگفته، و بر دیگران گریه و رقت پدیدار آمد، وچیزی دیگر دستوری نبود كه بگوید، و خود كسی برقرار نماند كه بشنود. /6262


منبع:

1398/08/08
09:48:56
5.0 / 5
4886
تگهای خبر: پیامبر , جرم
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۷ بعلاوه ۲
حقوق و وكالت، مشاوره حقوقی آنلاین و خدمات وكالتی
alameadl.ir - حقوق مادی و معنوی سایت علم عدل محفوظ است

علم عدل - وکالت و حقوق علم عدل

حقوق و وکالت