جدال میان تجربه، قیاس و اشراق در علم كیمیا، طب و احكام نجوم

جدال میان تجربه، قیاس و اشراق در علم كیمیا، طب و احكام نجوم علم عدل: در این گزارش، با پرده ای از جدال میان تجربه، قیاس، و اشراق در حوزه علم كیمیا، طب و احكام نجومی آشنا می شویم، امری كه سرگردانی جدی موجود در آنرا همراه با عدم تعریف دقیق از تجربه و قیاس واستدلال و اشراق، و خلط میان آنها میان متفكران اسلامی نشان می دهد، امری كه معضل مهم در تاریخ مفهوم علم در تمدن اسلامی است. این گزارش مبتنی بر فصلی از كتاب الشجرة الالهیه از شهرزوری از فیلسوفان اشراقی نیمه دوم قرن هفتم هجری است.


شمس الدین محمد شهرزوری (زنده در ۶۷۸) صاحب نزهة الارواح و هم الشجرة الالهیه، از فیلسوفان اشراقی و یكی از حلقات فلسفه اسلامی با گرایش اشراقی است. اثر دوم وی، یعنی الشجرة الالهیه، نوعی دایرة المعارف علوم فلسفی و طبیعی است كه در آن، به اختصار، از علوم مختلف فلسفی سخن گفته، و صبغه «اشراقی و ذوقی» خویش را در آن نشان داده است. در عین حال، وی در فلسفه ی بحثی هم تخصص دارد. در اینباره مقدمه استاد نجفقلی حبیبی بر رسائل الشجرة الالهیه، گویای مواضع اوست.

رساله چهارم این كتاب در علوم طبیعی است، مباحثی كه می تواند ما را در شناخت مفهوم علم تجربی در بین فیلسوفان اشراقی كمك نماید. وی این علوم را در هشت بخش بحث كرده است. بخش پنجم از تكون معادن بحث كرده، و این بخش خود شامل دو فصل است: فصل اول در معدنیات، و فصل دوم در كیمیاء و احكام نجوم است.

در فصل دوم كه در مبحث كیمیا و احكام نجوم است، بندی هم در این میان در «طب» دارد كه البته از نظر سنخیت، خیلی با كیمیاء و احكام نجوم تطبیق نمی كند، اما به خاطر نكته ای آنرا در اینجا آورده كه به این بحث ما مربوط خواهد شد.

نكته ای كه او مورد توجه قرار می دهد، دست كم در بحث از كیمیاء و احكام نجوم، وجود نوعی دوگانگی در باور به صحت و سقم قضایای این علوم است. روشی فلسفه بحثی با ذوقی در این موضوعات متفاوت می باشد. این مسأله البته در احكام نجوم بیشتر است، به این معنا كه موافق و مخالف در آن روشن تر تصویر شده اند. فارابی و ابن سینا مخالف احكام نجومی اند و این موضع مشائی ها است، در حالیكه نویسنده بعنوان یك اشراقی و طرفدار تفكرات اخوان الصفایی و نوافلاطونی، مدافع آن است.

توجه ما در اینجا، بیشتر روی این نقطه متمركز است كه این اثبات و انكار با چه روشی صورت می گیرد. به عبارت دیگر، این دو مكتب، اصولا نگاهش به «تجربه و حس» «قیاس» و«اشراق الهی» در اثبات قضایایی كه دارد چگونه است.
شهرزوری، ارزش هر علمی را به ثمره عملی آن می داند و این خود نوعی عمل گرایی و فایده گرایی از نوع سنتی آن است، چیزی كه نه در حد ارزیابی گزاره های یك علم، اما دست كم در حوزه فایده داشتن یا نداشتن آن محل ارزیابی است. اگر فایده ندارد، آن علم خاصیتی ندارد. این نگاهی است كه اغلب در دنیای اسلام حاكم بوده و آثار منفی آن با عنایت به تفسیری از فایده می شود، بر كسی پوشیده نیست.

از نظر وی، ثمره علم طبیعی در دانش كیمیا یا همان علم إكسیر است، امری كه سبب گشته است تا علمای طبیعی از كون و فساد و استحاله ومعادن سخن بگویند. ثمره دیگر دانش طبیعی «طب» است. همین طوراز دیگر آثار و اثمار علم طبیعی «احكام النجوم است كه به نظر وی امری «لذیذة طیبة» است. این علوم، از این جهت در این فصل در كنار هم آمده اند، دست كم یك جهت آن این است.

و اما این لذت، در تعریف فایده ای هم كه برای علم گفته بود، یا به تعبیر خودش علمی كه منجر به «عمل» شود جالب است. البته وی «عمل» را چند تفسیر دیگر هم می كند. گاهی مقصود از آن «ازالة الموانع» است كه سبب انكشاف بیشتر حقایق می شود. گاهی هم مقصود دادن نوعی «كیفیت فاضله در نفس» است. گاهی هم مقصود چیزی است كه با كمك آن به «كمال النفس» می رسیم. به هر حال، اینها وجوه همان «عمل» است كه باید علم منجر به آن شود. اینها را گویا از ابوالبركات بغدادی و كتاب معتبر او نقل می كند. دانش كیمیا ثمره علم طبیعی
شهرزوری، احساس می كند نگاه به كیمیا نگاه مثبتی نیست، بنابراین خود تاكید می كند كه علم طبیعی، كمك بسیار شایسته ای به دانش كیمیا دارد. علم اكسیر نیازمند علم طبیعی است. در اینباره ابن سینا ابهامی را مطرح می كند. ابن سینا، «صناعت ساختگی» را كه در كیمیا بدست می آید، شبیه امر طبیعی نمی داند. یك وقت شما طلا و نقره در اختیار دارید، یك وقت با كیمیا چیزی شبیه به نقره و طلا درست می كنید، از نظر ابن سینا این مسأله یك مشكل دارد: «فان الاحوال الصناعیة لا تشبه الطبیعیة من جمیع الوجوه، بل قاصرة عنها غیر لاحقة بها وان بذل الجهد». ابن سینا می گوید نمی فهمد كه چطور می شود فصل یك جنس را از او جدا كرد و به جای دیگری متصل كرد.

شهرزوری در مقام پاسخگویی بر می آید. فصل چیست؟ یك مفهوم كلی! این مفهومی است كه كه فقط در ذهن است و ربطی به عالم خارج ندارد. آنچه درخارج است، و به جنس چسبیده، همان كیفیات اربعه است، و اینها آن شانی را كه ابن سینا برای فصل و جدائیش از جنس گفت ندارد! مهم این است كه شرایط ایجاد یك كیفیت فراهم گردد، آن وقت دیگر دست ما نیست كه قصدش را كرده باشیم یا خیر. شهرزوری می گوید، علمای صنعت، رد بر ابن سینا كرده اند.

فارغ از درستی یا نادرستی، اینجا، شهرزوری، یك نگاه تجربی دارد. كلی را در ذهن و بی ربط به عالم خارج می داند و داستان های مربوط به جنس و فصل كلی را امری جدای از آنچه كه در خارج از ذهن می گذارد می داند، و در باره مخالفت «علماء الصنعه» با ابن سینا، و نسبت دادن «جهل» به وی سخن می گوید «و استجهلوه فی هذا العلم، و ناقضوه و نسبوه الی غیر اللائق به من الفضیله». (الشجرة الالهیه: ۲/۳۲۰). البته خودش دفاعی از ابن سینا می كند و می گوید، او كاملا مخالف نیست، فقط گفته است كه برای من روشن نشده است. این یعنی آنرا بعید دانسته نه محال.

به هر حال نكته مهم در تفكر شهرزوری همین است كه از «كلی» به «عالم خارج از ذهن» یا همان «جزئی» آمده است. این را باید برای اعتبار دانش تجربی، یك امر مثبت تلقی نمود. علم طب میان تجربه و قیاس
در اینجا، بندی در باره علم طب دارد كه جالب است. به قول وی، در طب هم تجربه اهمیت دارد، حتی بیشتر از قیاس. او می نویسد: بیشتر علم طب، به تجربه و قیاساتی است كه برخاسته از قواعد طبیعی است، و تردیدی وجود ندارد كه هرچه طبیب مهارت تجربی بیشتری داشته باشد، بر قیاس كردن و استنباط كردن، توانایی بیشتری دارد. مهم این است كه عناصر و قوای آنها را بشناسد، از افعال و انفعال خبر داشته باشد، از تضاد و تناسب و كون و فساد و استحاله و تغیّر و خواص نبات و حیوان آگاه باشد.

بحث تا اینجا مهم می باشد و نشان داده است شهرزوری بر تفكر تجربی و حسی تاكید دارد. دنباله آن، وی میخ خویش را محكم تر می كوبد، و آن این كه اصلا لازم نیست جزء لاتیجزا، هیولی، صورت و تناهی ابعاد و بحوث زمان و مكان و حركت و سكون یعنی مباحث فلسفی را بداند. وی می گوید، طبیب، آن مقداری طب می داند كه از حس و تجربه بدست آورده است، چنان كه از تشریح و نیروی ادویه می شناسد. یعنی آن هم با تجربه است. این در باره علم كیمیا و طب كه از «ثمرات» علم طبیعی هستند. علم احكام نجوم میان تجربه و الهام
و اما علم «احكام النجوم» كه ابن سینا و قبل از وی فارابی مخالف آن بودند. شهرزوری اینجا، تابع گرایش اشراقی خویش است، و ضمن این كه باز دوست دارد تجربه را اصل بداند، اما مجبور است به روش های معرفتی منعطف به نگرش های خود هم استفاده نماید.

او ابتدا، گویی از قول مخالفان و به صورت خاص به نقل از «المعتبر» بغدادی می نویسد كه علم احكام نجومی ربطی به علوم طبیعی ندارد و بیشتر آنچه می گوید مخالف علوم طبیعی است. مانند این كه مثلا كواكب، هر كدام، یكی از كیفیات اربعه را دارند، مثل این كه زحل سرد و خشك است، مشتری معتدل است، مریخ گرم و خشك است. آنچه معتدل است، خیر است، و خیر، سعد است، و افراط شر است و شر نحس است. پس مریخ نحس است؛ و از این قبیل. طبعا از نظر مخالفان دلیلی بر درستی این كیفیات برای كواكب وجود ندارد. در اینباره دو صفحه ای از گزاره های نادرست و استدلالهای ناصحیح از قول فارابی و ابن سینا می آورد، و از رسائل آنها در باره نادرستی احكام نجوم مطالبی نقل می كند. در واقع از «هذه المزخرفات» یا مطالبی از احكام نجومی یا مبانی آنها كه قابل اثبات نیست. اینها مطالبی است كه ابوالبركات در المعتبر آورده و شهرزوری از او نقل كرده است.

شهرزوری در مقام پاسخ بر می آید. اولین نكته این است كه عمده احكام نجومی متكی به «تجربه» است نه قیاس. این امر، با عنایت به روشی كه وی در حوزه علوم طبیعی در پیش گرفته و در آن به شكلی «خارج گرایی» و حس و تجربه تاكید دارد، نه قیاس كه مشائین آنرا اصل می دانند، نكته جالبی است. این حرف در حد ادعا خوب است، اما به نظر می آید خودش هم می فهمد كه مثلا اگر در باره طب گفته می شود تجربی است، در باره علم احكام نجوم نمی گردد این ادعا را كرد. طبعا بلافاصله بعد از آن كه حس می كند همه این احكام نجوم، به تجربه نیست، پای «وحی و الهام ربانی» و امری با عنوان «الدعوة العظمی» را به میان می آورد «فأكثره تدل ضد التجربة دون القیاس، و بعضه یدرك بالوحی و الالهام الربانی، و بعضه بالدعوة العظمی للكواكب».

حالا چرا این قدر در نفی قیاس حرف می زند! دلیلش همین است كه فیلسوفان مشائی اصل را قیاس می دانند. گویی مشكل همین قیاس است كه از نظر فلاسفه مشائی خیلی ارزش دارد. به قول شهرزوری «قیاس عقلی» اتفاقا بیشتر احكام نجومی را رد می كند. پس تجربه و اشراق در اینباره اصل است.

وی در مقام دفاع از مطالبی كه قائلین به درستی احكام نجومی به كواكب نسبت می دهند، این توجیه را دارد كه، مقصود آنها از این كه فلان كوكب، حرارت دارد یا برودت یا رطوبت یا یبوست، این نیست كه این كیفیات به صورت واقعی و مثلا محسوس در آنها وجود دارد، بلكه مقصود نوعی «خاصیت روحانی» است كه چنین انعكاساتی دارد: «بل مرادهم انّ شعاع كلّ واحد منها له من الخاصة الروحانیه، ما یفعل فی كل موضع من مواضع الفلك اثر مخصوصا». این خصوصیت روحانی هم از روی تأثیرات آنها می توان دریافت. هر كدام آنها تأثیری متناسب با نوعی از كیفیت دارد كه گویی مجازا به آنها نسبت می دهیم.

اما فارغ از اینها، یك فیلسوف اشراقی، وقتی كارش گیر كند، بهترین وسیله این است كه سرچشمه معرفتی خویش را به جایی ببرد به آسانی قابل انكار و یا سنجیدن نیست. به قول شهرزوری، مبدأ علم احكام نجوم از «ملأ اعلی» است. این در واقع، كار انبیاءو حكماء، مانند آدم و شیث و هرمس و نوح و مانند آنها بوده است. آنها یعنی انبیاء و حكما، برای تأیید خود از احكام نجومی استفاده می كرده اند. در واقع، «علوم روحانی» كه آنها صاحبش بوده اند، «فكُلّها كانت مبنیة علی علم الاحكام» همه اش مبتنی بر علم نجوم بوده و جز با آنها تصحیح نمی شده است است (لاتصحّ الا بها و لا تقوم الا علیها). اشكال اصلی در نقص علم احكام نجوم
در اینجا، اشكالی به ذهن می آید و آن این كه چرا پس در این زمان، پیش گویی های نجومی، موافق واقع در نمی آید. پاسخ شهرزوری مثل موارد مشابه از این دسته از علوم، این است كه دلیل آن «قلّت استعداد علما» و كم توجهی و بی اعتنایی آنها به این دانش است. «اختلال الارصاد» هم مشكل دیگر در ایجاد خطا در این احكام است. در واقع، دانش احكام نجومی از «العلوم الشریفه» است كه سخت به آن نیاز است. اگر ممكن بود كه جلوی همه خطاهای مقدماتی در آنها گرفته شود، و از جزئیات حركات فلكی آگاه شد، آن وقت می شد به تمامی آنچه كه در این دنیا اتفاق می افتد، آگاه شد، اما البته این كار متعذر و ناممكن است، یعنی واقف شدن به همه حركات سماوی.

اینكه چرا شهرزوری بعنوان یك فیلسوف اشراقی تا این اندازه به این احكام نجومی باور دارد و به رغم آن كه در مقابل مشائی های اهل قیاس، روی تجربه تاكید دارد، اینجا مجبور است مسیر دیگری را برود، به این علت است كه میان احكام نجومی و فلسفه اشراقی یك نقطه مشترك هست و آن هم «نور» و «اشعه» است، امری كه تمام جهان را برای آنها تفسیر می كند. وی در آخرین عبارت خود در این بخش می نویسد: «پیش از این، از مباحث ما دریافتی كه تمامی حوادث، مستند به «حركات فلكی» و «تأثیرات اشعه كوبیه» است. در واقع اشعه إكسیر هستی و منبع انواع است: «الاشعة إكسیر الكون و منبع الانواع». (الشجرة الالهیه: ۲/۳۲۳).

بدین ترتیب با صحنه ای از جدال میان تجربه، قیاس، و اشراق در حوزه علم كیمیا، طب و احكام نجومی آشنا می شویم، امری كه سرگردانی جدی موجود در آنرا همراه با عدم تعریف دقیق از تجربه و قیاس واستدلال و اشراق، و خلط میان آنها نشان می دهد، امری كه معضل مهم در تاریخ مفهوم علم در تمدن اسلامی است.

* رئیس كتابخانه و مركز اسناد دانشگاه تهران

* انتشار یافته در كانال تلگرامی نویسنده



منبع:

1398/04/17
15:16:00
5.0 / 5
5096
تگهای خبر: اسلامی , اسناد , ثبت , حكم
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۱ بعلاوه ۳
حقوق و وكالت، مشاوره حقوقی آنلاین و خدمات وكالتی
alameadl.ir - حقوق مادی و معنوی سایت علم عدل محفوظ است

علم عدل - وکالت و حقوق علم عدل

حقوق و وکالت